در من که تنها درگیر خویش‌ام
چیزی به جز شب نمی‌شود دید
خاموش‌ام، اما فانوس چشم‌م
از رنگ مهتاب چیزی ندزدید

پیراهن‌ شب اندازه‌‌ام شد
بر صبح صادق اندیشه کردم
خورشید احساس بر من نتابید
ویرانه‌ام کرد تا ریشه کردم

آئین من شد، آیینه‌ی من
تصویری از این بی‌من‌ترین مرد
از هرچه بودم، تا هر چه هستم
این تن چه شب‌ها در من سفر کرد

من می‌نشستم؛ آیینه می‌رفت
او گریه می‌کرد؛ گریان نبودم
آیینه می‌گفت؛ من می‌شنیدم
او می‌شکست و من می‌سرودم

این‌گونه بودم؛ این‌گونه هستم
تا روبه‌رویم آیینه‌یی هست
تقدیرم انگار دستانِ من را
بر عکسِ شب در آیینه‌ام بست

20-04-1390

 

سایت پاتوق شهر 


موضوعات مرتبط: ترانه ، ،

تاريخ : پنج شنبه 14 مهر 1390 | 10:45 | نویسنده : محمد رمضانی پور |

مردانه و بی‌دل به نبرد تو نباید آمد
با دل کلکی کرد و فریبی زد و با مکر زنانه
به ستیزِ تو در این حادثه
پر وسوسه باید آمد.

زرَاد طلا دست گرفت
تا که دستان تو هرجا
به کمان‌گیری دستان خودی شک بکنند.

خودی از تاج گل زنبق و نیلوفر و بابونه به سر کرد و به تن
جامه‌ی ابریشمی‌ی بی‌گره‌یی داشت
که چشمان تو تنها به تماشایی جنگ‌آوری عادت بکنند

چشم در چشمِ تو
تیر از مژه باید به ستوه‌ت آرد
ورنه آرش‌شده‌گی
-تیر و کمان-
جز از این خوابِ خوشِ قصه
چه چیزی دارد؟

با تو باید پر مخمل شد و خون
از تو باید فقط ابریشم آواز نوشت
از تو باید با خدا –دست به دست-
فقط از خاک –همین خاک-
تنِ آدم و حوایی‌ی نو باز سرشت.

از تو باید به ترانه سپرِ واژه فروخت
از تو باید ماهِ کامل شد و با حوصله از تنگِ غروب
جای چشم سرخ خورشید
به غوغای زوال تو در این حادثه‌ها
چشم به خودسوزی‌ی این فاجعه دوخت.

مرمی‌ی تاجِ فشنگ تو
به جنگِ
نرمی‌ی خاکِ تن‌م

گر سراپا به فشنگی
من خرابِ خاکِ خونینِ قشنگِ وطن‌ام

20-04-1390

سایت پاتوق شهر 


موضوعات مرتبط: ترانه ، ،

تاريخ : پنج شنبه 14 مهر 1390 | 10:45 | نویسنده : محمد رمضانی پور |

توی صندوقچه‌ی قلب هردوتامون
راز یک عشق اهورایی نشسته
تو نگاه عالم و آدم غریبیم
قصه‌ی جدایی شاخه و سیبیم
بین ما اما یه چیزایی نشسته
ساکت و پنهون فقط توی دلامون

ساده اما تو چشامون عشقه هرجا
یا بذار هر جا فقط اینجوری باشه
ما نباید عشقو دور از ما بدونیم
واسه هم عشقو می‌سازیم تا بتونیم
دست ما تنها پیش همدیگه باشه
غربت شب‌ها نگیرن ماهو از ما

به صدای من بده رنگ صدات
که یه عمر اسمتو فریاد بزنم
نذا پنهونی بشه عشق تو دلم
کمکم کن که دوباره با صدات
عشق قلبامونو فریاد بزنم

26-04-1390

 

سایت پاتوق شهر 


موضوعات مرتبط: ترانه ، ،

تاريخ : پنج شنبه 14 مهر 1390 | 10:45 | نویسنده : محمد رمضانی پور |

اگه بارون بزنه، پیرهن من خیس بشه
تنِ من مثل کسی که غم تن‌ش نیس بشه

اگه بارونی بشه، ناودونِ شب ساز بزنه
شیروونی دبه کنه، هرچی دل‌ش خواس بزنه

زیرِ بارون، توی پاییز؛ من یادم هست، تو یادت نیست
توی قایق، شهرِ ونیز؛ من یادم هست، تو یادت نیست
زیر بارون، می‌رقصیدیم؛ من یادم هست، تو یادت نیست

اگه پاییز برسه، بارونی‌مو در میارم
چترمو می‌شورم و ژاکت‌مو بر می‌دارم

بی‌خبر، تنگِ غروب، هرکی می‌خواد هر چی بگه
می‌زنم به کوچه‌ها، بارون برام قصه می‌گه

تورو یادم میارم، آستین من خیس می‌شه
دل‌ِ من تنگِ تو و تشنه‌ی پاییز می‌شه

کفشامون خیس، دستامون خیس؛ من یادم هست، تو یادت نیست
گفتم با تو، چیزی کم نیس؛ من یادم هست، تو یادت نیست
من سردم بود، می‌لرزیدیم؛‌ من یادم هست، تو یادت نیست

29-04-1390

 

سایت پاتوق شهر 


موضوعات مرتبط: ترانه ، ،

تاريخ : پنج شنبه 14 مهر 1390 | 10:45 | نویسنده : محمد رمضانی پور |

احساسِ درد نه به طاقتِ جان است و نه شدتِ زخم
سکوتِ زمان همیشه درد را ترمیم می‌کند

روسپیان بی‌احساسِ لذتی جامه به تن می‌کنند و بر می‌خیزند
که تکرار شهامت حادثه
اینان را به روایتی چنین بی‌نیاز کرده است
-به فراخی‌ی حفره‌ی تن-
و نوای آزرده‌گی‌ جان‌شان
تنها صدای ترد و خفیف رهایی‌ست
که از اعماق چاه‌چاله‌ی شهوت عبور می‌کند
نه آهِ لذتی به دیوارکوبی‌ی مرد

اعدامیان با صفیر فشنگ نخستین به طعم مرگ آگاه‌ند
و هر گلوله که دیگر به بعد حیات‌شان می‌تازد
تنها صدای آبشاران بهشتی را در جان تلخ‌شان زمزمه می‌کند
-پیش از سقوط اولین قطره به کف-
که پیش از مرگ به ضیافتی چنین سفری کرده‌اند

هم از این‌گونه اندوهِ من است
در خلاء اندیشه و نگاه
تا با نیشخندی از خشم
سال‌ها عبور خرامان و آهسته شبی چنین را
از معبر این تن حوصله کنم.

01-05-1390

 

سایت پاتوق شهر 


موضوعات مرتبط: ترانه ، ،

تاريخ : پنج شنبه 14 مهر 1390 | 10:45 | نویسنده : محمد رمضانی پور |

همهْ حرفایی که، من می‌‌خوام به‌ت بگم
همون حرفی‌یه که، تو می‌خوای به‌م بگی
تمومِ حرفامون، با هم یکی

همه چیزایی که، یه زمون تو فکرمه
همون چیزی‌یه که، تو به‌ش فکر می‌کنی
تموم فکرامون، با هم یکی

اگه خواب‌م نمی‌بره، تو هم با من بیداری
همه احساسی که دارم، همون احساسو داری
تموم حس‌هامون، با هم یکی
همه احساس‌مون، با هم یکی


اگه از شب می‌ترسم، تو هم هذیونِ شب می‌گی
اگه بغض تو گلومه، تو با من گریه سر می‌دی
تموم بغض‌هامون، با هم یکی
تموم گریه‌هامون، با هم یکی
تموم اشک‌هامون، با هم یکی

31-04-1390

 

سایت پاتوق شهر 


موضوعات مرتبط: ترانه ، ،

تاريخ : پنج شنبه 14 مهر 1390 | 10:45 | نویسنده : محمد رمضانی پور |

رو تنِ سبزِ درخت با خنجر
یه علامت واسه زندگی گذاشت
وقتی داد می‌زد: «زنده‌باد سکوت»
پاشو تو کفش‌ِ سکوتِ شب می‌ذاشت

واسه‌‌‌‌‌ی کوچیکترا قصه می‌گفت
ولی آخرش می‌گفت قصه نبود
همه گرگارو یه بره می‌دونست
واسه اون تو قلبِ بره، گرگ بود

همه قهوه‌های تلخو دوست داشت
غروبا تو کافه سیگار می‌کشید
فکر می‌کرد که آخرش یکی میاد
وقتی انتظار اونو می‌کشید

 از تموم فصل‌ها پاییزو می‌خواست
چون که بارون‌ش یه شکلِ دیگه بود
یه جورایی به جنون طعنه می‌زد
واسه لیلای دل‌ش دیوونه بود

دائم انگار یکی اسم‌شو می‌گفت
اونو با اسم کوچیک صدا می‌زد
واسه اون خدا نوکِ پرنده بود
وقتی دونه‌های ریزو نوک می‌‌زد

می‌دونست که هیچی اون بالاها نیست
اما باز دست‌شو رو به اون می‌کرد
واسه اون نماز بارون شوخی بود
ولی باز به خاطرش سجده می‌کرد

اما آخرش اونم پیر شد و مرد / با تموم فکر و احساسی که داشت
دیگه هیچ‌کس حتا فکرشم نکرد / هیشکی حتا روی قبرش گل نذاشت

02-05-1390

 

سایت پاتوق شهر 


موضوعات مرتبط: ترانه ، ،

تاريخ : پنج شنبه 14 مهر 1390 | 10:45 | نویسنده : محمد رمضانی پور |
باید که در آیینه‌ی چشمان تو «ها» کرد
تا گرد غبار از تنِ آیینه جدا کرد

گیسوی گره‌خورده‌ی شب را به سحر چید
شاید که نگاهِ تو مرا دید و صدا کرد

هر جامِ شرابِ تن‌ت از حادثه لب‌ریز
دیدی که ننوشیدنِ تو حادثه‌ها کرد؟

آن شب که مرا دیدی و خندیدی و رفتی
یک لحظه نگاه تو گذر کرد و چه‌ها کرد

در عمق هوای دلِ من عشقِ تو جوشید
اما تو نگاه‌ت هوسِ منظره‌ها کرد

گفتم که: «من از ناز تو لب‌ریزِ نیازم»
گفتی که: «مگر سوی تو این عشوه به پا کرد؟»

گفتم که: «مرا در پس این کوچه ندیدی؟»
اما «تو کدام است؟!» تو در کوچه صدا کرد

گر آینه‌ی چشم تو لب‌ریزِ غبار است
باید که در آیینه‌ی چشمان تو «ها» کرد

دستی زد و سیلی به شب چشمِ تو کوباند
در پاسخ هر آن‌چه بدی با دلِ ما کرد

25-05-1390

سایت پاتوق شهر 


موضوعات مرتبط: ترانه ، ،

تاريخ : پنج شنبه 14 مهر 1390 | 10:45 | نویسنده : محمد رمضانی پور |
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By VatanSkin :.