امام حسين (ع ) بانوان را دلدارى داد و امر به صبر و فرمود: خداوند شما را از دست دشمنان نجات دهد و عاقبت امر شما را نيكو گرداند، و دشمنان شما را به انواع عذاب مبتلا خواهد كرد، و در عوض اين مصايبى كه به شما رسيده ، خداوند چندين برابر از مواهب خود را به شما عنايت مى فرمايد، به زبان چيزى نگوييد كه موجب كاهش مقام ارجمند شما گردد...

زينب گريه مى كرد، امام به او فرمود: آرام باش اى دختر مرتضى ، وقت گريه طولانى است .

همين كه خواست به عزم ميدان ، از خيمه بيرون آيد، زينب (س ) دامن امام را گرفت و صدا زد:

((مهلا يا اخى ، توقف حتى اتزود منك و اودعك وداع مفارق لا تلاقى بعده ))؛ برادرم ! آهسته باش ، توقف كن تا تو را سير ببينم و با تو وداع كنم ، آن وداع جدا كننده اى كه بعد از آن ديگر ملاقاتى با تو نخواهد بود.بگذار تا بگيرم چون ابر نو بهاران

كز سنگ ناله خيزد، روز وداع ياران

فمهلا اخى قبل الممات هنيئة

لتبرد منى لوعة و غليل

 

يعنى : برادرم ! آهسته برو و قبل از مرگ ، اندكى با ما باش ، تا با ديدار تو، درون سوزان ، و سوز قلب پريشان و بى قرارم خنك گردد))

 

اى جان ما جانان ما آهسته رو آهسته رو

مشكن دل سوزان ما آهسته رو آهسته رو

بر خواهر زارت نگر، بر طفل بيمارت نگر

آهسته رو، آهسته رو، آهسته رو

كرده وصيت مادرم تا من ببوسم حنجرت

آهسته رو، آهسته رو، آهسته رو

سایت پاتوق شهر 


موضوعات مرتبط: داستان هاي كوتاه ، داستان های عاشورا / وداع حضرت زینب با امام حسین ، مذهب ، داستان های عاشورا / وداع حضرت زینب با امام حسین ، ،

تاريخ : دو شنبه 8 اسفند 1390 | 12:0 | نویسنده : محمد رمضانی پور |

شد و يگانه و تنها ماند، به خيمه هاى فرزندان پدرش روى آورد. آنها را از ايشان خالى و تهى ديد. سپس به خيمه هاى اصحاب و يارانش التفات نموده و نگريست كسى از آنان را نديد، پس شروع و آغاز نمود به بسيار گفتن ((لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم )) (حركت و جنبشى و قوت و توانايى نيست جز به وسيله خداى بلند مرتبه بزرگ ) سپس به خيمه هاى زنان رقيه ، به خيمه فرزندش على زين العابدين (امام چهارم ) آمد وى را ديد به روى فرشى از پوست افتاده ، پس بر او در آمده و زينب نزد وى بوده كه پرستاريش ‍ مى نمود، چون على بن الحسين (ع ) به پدر بزرگوارش نگاه كرد، خواست حركت نموده و برخيزد، ولى از سختى بيمارى نتوانست . به زينب فرمود: مرا به سينه ات تكيه ده كه اين (امام ) پسر رسول خدا (ص ) است كه (اينجا) روى آورده ، زينب پشت زين العابدين نشست و آن حضرت را به سينه خود تكيه داد. امام حسين (ع ) از بيمارى فرزندش پرسيد و او خداى تعالى را حمد و سپاس ‍ مى نمود، سپس گفت اى پدر! امروز با اين منافقين و مردم دور و چه كردى ؟ امام حسين (ع ) به او فرمود: اى پسرم ! شيطان و ديو سركش بر ايشان غالب و چيره گشته و ذكر و ياد خدا را از اينان فراموش گردانيده ، و ميان ما و آنان آتش جنگ برو افروخته شد تا اينكه روى زمين خون جارى و روان شد. على (زين العابدين ) گفت : اى پدر! عمويم عباس كجاست است ؟ پس چون عمويش را از پدرش پرسيد، گريه زينب گلويش را گرفت (و نتوانست سخنى بگويد) و به برادرش نگريسته كه چگونه به فرزندش پاسخ خواهد داد، زيرا او را به شهادت و كشته شدن عمويش عباس آگاه نساخته بود، از بيم آنكه بيمارى اش شدت يافته و سخت گردد، پس امام حسين به او فرمود: اى پسرم ! عمويت كشته شد، و دو دستش را در كنار فرات جدا كردند.

پس على بن الحسين (ع ) سخت گريست تا اينكه از حركت و جنبش افتاده و بيهوش شد. چون به هوش آمد، از هر يك از عموهايش پرسيد و امام حسين به او فرمود: كشته شدند.

على بن الحسين گفت : برادرم على و حبيب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و زهير بن قين كجا هستند؟ امام حسين به او فرمود: اى پسرم ! بدان مرد زنده اى جز من و تو در خيمه ها نيست ، و كسانى را كه از ايشان مى پرسى همه آنها بر روى زمين افتاده اند (كشته شده اند)

سایت پاتوق شهر 


موضوعات مرتبط: داستان هاي كوتاه ، استان های عاشورا / پرستاری حضرت زینب از امام سجاد(ع ) ، مذهب ، استان های عاشورا / پرستاری حضرت زینب از امام سجاد(ع ) ، ،

تاريخ : دو شنبه 8 اسفند 1390 | 12:0 | نویسنده : محمد رمضانی پور |

روزى حضرت زينب (س ) از برادر بزرگوار خود امام حسين (ع ) چند مطلب پرسيد كه در ذيل مى خوانيد:

حضرت زينب : اى برادر! مصيبت شما بزرگتر است يا مصيبت حضرت آدم ؟

حضرت امام حسين : اى خواهرم ! آدم بعد از فراق حضرت حوا به وصال رسيد اما من بعد از فراق به شهادت مى رسم .

حضرت زينب : اى برادر! مصيبت شما نسبت به مصيبت حضرت ابراهيم خليل در مقام مقايسه چگونه است ؟

حضرت امام حسين : اى خواهرم ! آتش به روى حضرت ابراهيم گلستان شد، اما آتش جنگ من سوزان گردد.

حضرت زينب : اى برادر! مصيبت شما بزرگتر است يا مصيبت حضرت زكريا؟

حضرت امام حسين : اى خواهرم ! زكريا را دفن كردند، اما بدن مرا زير سم اسبان قرار مى دهند.

حضرت زينب : اى برادر! مصيبت شما در مقام مقايسه با مصيبت حضرت يحيى چگونه است ؟

حضرت امام حسين : اى خواهرم ! اگر چه سر يحيى را از طريق ظلم و ستم بريدند اما بستگانش را اسير نكردند، ولى اهل و عيالم را بعد از شهادتم اسير خواهند كرد.

حضرت زينب : اى برادر! مصيبت شما نسبت به ايوب چگونه است ؟

حضرت امام حسين : اى خواهرم ! زخمهاى ايوب مرهم پذير شد و خوب گرديد، امام زخمهاى من خوب نخواهد شد.

سایت پاتوق شهر 


موضوعات مرتبط: داستان هاي كوتاه ، داستان های عاشورا / سوال و جواب برادر و خواهر ، مذهب ، داستان های عاشورا / سوال و جواب برادر و خواهر ، ،

تاريخ : دو شنبه 8 اسفند 1390 | 12:0 | نویسنده : محمد رمضانی پور |
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By VatanSkin :.